جدول جو
جدول جو

معنی بلیت کشیدن - جستجوی لغت در جدول جو

بلیت کشیدن(نَ ءَ)
رنج دیدن. سختی کشیدن. تحمل آزار و ستم:
خاصان حق همیشه بلیت کشیده اند
هم بیشتر عنایت وهم بیشتر عنا.
سعدی.
و رجوع به بلیت و بلیه شود
لغت نامه دهخدا
بلیت کشیدن
سختی کشیدن، تحمل آزار و ستم داشتن
تصویری از بلیت کشیدن
تصویر بلیت کشیدن
فرهنگ لغت هوشیار

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از صلات کشیدن
تصویر صلات کشیدن
به آواز بلند «الصلاه» گفتن برای دعوت مردم به نماز
فرهنگ فارسی عمید
(تَ شُ دَ)
علم برداشتن. بیرق بردن. بیرق زدن. حمل کردن رایت از جایی بجایی. و بیشتر کنایه از تاختن و هجوم کردن و لشکر بردن باشد بسرزمین یا ناحیتی بقصد تسخیر:
شب را معزول کرد چشمۀ خورشید
رایت دینارگون کشید به محور.
مسعودسعد.
کنون نشاط کشیده ست بر فلک رایت
کنون سرور نهاده ست بر سپهر سریر.
رضی الدین نیشابوری (از آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(رَ نَ / نِ تَ)
کبریت زدن. گیراندن چوب کبریت. مشتعل کردن یک دانه کبریت. رجوع به کبریت زدن شود، شکل کبریت رسم و نقش کردن
لغت نامه دهخدا
(خوا / خا رَ تَ)
رسم کردن صلیب بر سینه یا بر جائی، و رسم کردن صلیب بر سینه نشانۀ استعاذه و نیایش به خدا است. رجوع به صلیب شود
لغت نامه دهخدا
(مُ وَ مَ)
متحمل بلا شدن. رنج بردن. سختی کشیدن:
چه مایه کشیدیم رنج و بلا
ازین اهرمن کیش دوش اژدها.
فردوسی.
بیا به قصۀ ایوب صابر مسکین
بلای کرم کشید و نخفت بر بستر.
ناصرخسرو.
ملاح... روزی دو، بلا و محنت بکشید و سختی دید. (گلستان)
لغت نامه دهخدا
رنج بردن آزاربردن رنج بردن آزار دیدن متحمل آزار و شکنجه و عذاب شدن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از لیف کشیدن
تصویر لیف کشیدن
لیف زدن، دندان زدن پوست خربزه ومانند آن
فرهنگ لغت هوشیار